یادم هست که روز اولی که اینجارو ساختم واسه این بود که خونه داشته باشم، بله خونه همون که چهاردیواری امن حساب میشه، با این تصور میتونید بگید که به خونه خوش برگشتم، پرچم های سر برافراشته برام دم در ورودی بزنید ، تاج گل بفرستید اما خوب مسلما چون برای شما نیست و من اینقدر خودشیفته نیستم میتونید نگهدارید برای خودتون، چون قطعا برای شما نمینویسم ، مینویسم که یادم بمونه، خانم بینی عملی امرور میگفت که نیاز هست که یک تایملاین از زندگیم در بیاره و ببینیم چرا یادم نیست خیلی سال ها ، اینجوری شد که گفتم بیا بریم بشینیم کف خونه با لیوان چایی و صبر کنیم، خانم بینی عملی یه کار دیگه ای هم میکنه دوربین رو از اونجایی که من گذاشتم، برمیداره میکاره یه جای دیگه اون موقعست که یه صدا تو ذهنم میگه اهان، حالا هم که دیگه همین ، چاییم رو خوردم، پاشم برم