The man is gone
And mama says
She can't live without him
The man is gone
And mama says
There is no life without him
She has no one to stop her tears
A man who heals and calms down her fears
She needs to wake up in her man's arms
And to be loved just like a child
یک
کم خونی داری؟
-اره، ولی داروهامو نمیخورم
چرا؟
یه اعتصاب درونی دارم
-تا حالا به خودت اسیب زدی؟
نه
-تتو داری؟
تا دلت بخواد
-میدونی که self harm حساب میشه؟
-من نمیتونم روی تو تشخیص بذارم چند جلسه وقت میخوام.درمان علائمی
دو
-تا حالا فکر کردی نمیترسیدی چون هیچی حس نمیکردی؟
میخوام دوباره هیچی حس نکنم
سه
-پس کی تورو هل بده؟!نه جدی واقعا میگم
یکی که زورش برسه
-چلنج اکسپتد
صبر و مهربونی و حوصله و حوصله و حوصله میخواد، میتونی؟
-اره
باشه
چهار
نوشتم این عکس رو گرفتم برای روز سوم که موهام باد میخورد توش
-چشمات رو ازم هیچ وقت دریغ نکن.تو قطارم
کجا؟ منم ببر
-خودمم نمیدونم
اگه الان اونجا بودم تکیه میدادم بهت از پنجره بیرونو نگاه میکردیم همینطور مثل الان غمگین ، گم شده ، ترسناک
-بعد من سرمو میکردم توی موهات که بو بکشم
تو سکسی و غمگین و دوست داشتنی و ترسناکی
پنج
به من اگه بودم تمام این هفته گم میشدم، گوشیمو خاموش می کردم، فرار
میخوام برم تتو بزنم میای؟وقت هات چطوریه؟
-تایم من دست تو
شش
مینویسم این ادم اگه از ایران بره یه ادم مهم رو توی زندگیم از دست دادم
بهش پیام میدم برات نوشتم تو ادم مهمی ای ، نوشت من مگه چیکار میکنم؟
تو همیشه پشت ام بودی هوامو داشتی، میگه من هرجای دنیا باشم هم همینکارو میکنم، پشتش زنگ میزنه دارن با دوست دخترش میخندن و میگن پس کی میای
هفت
نشستم فکر میکنم که هرکی بازی خودش رو میکنه ، سه راست میگه یا چهار؟
به این فکر میکنم که بینی عملی میگفت تو اگه پات بشکنه بقیه جاهاتم میشکونی ، یهو یه چیزی خراب شه همه چیز برات خراب میشه پرت نمیگه یکی از چشمم بیوفته افتاده، گفتم فلانی میگفت تو جای بقیه از خودت انتقام میگیری ، پرت نمیگفت. حالا فردا باید ویدئو کال کنم بذارم اون شخصیت جدیدم باهاشحرف بزنه کسی که درد حس نمیکنه ، به همه چیز میخنده و اخرین جمله ی جلسه ی قبلش گفته که فکر میکرده زندگیش تراژدیه اما الان فهمیده کمدی بوده
یادم نمیاد اخرین چیزی که نوشتم چی بود ، زحمت چک کردن اش رو هم نمیکشم، جسم ام خیلی سنگین تر از خودم شده، درست نمیدونم دارم چیکار میکنم ، ه دو چشم میپرسه که چه کمکی میتونه بکنه، قاعدتا بهترین سواله ، اما خوب قرار نیست بهترین جواب و درست ترین اش رو بشنوه ، چون فکر نکنم بتوونه روی پاهاش وایسه ، شین وسط کله ی کیری ام با صدای تو دماغی کرونا گرفته ای میگه ببینم تو رو ، جواب درست و کافی رو میخوام بدم ، میخوام بگم نیستم ، جای خالی، اما خوب نمیگم چون خیلی دوره الان که دارم واسه شما این چیزها رو که سر و ته اش رو مثل خودم نمیدونید تعریف میکنم چشمم خورد به چمدون قرمزی که صرفا چون ارزون بود خریدم ، کنارش یه چمدون دیگه است که مامانم خریده بود و رسید به من ، زندگیم شده دوتا چمدون که هی با خودم میبرم و میارم ، دلم میخواد پیچ صدای آدم هارو ببندم و فرار کنم توی بغل کسی، نیست . یعنی هست ، خیلی دوره ، من که با دوچرخه ای که درطت بلد نبودم سوار شم هی مینداختم توسراشیبی وبا مغز میرفتم تو جدول ، حالا هی ترمز دستی ماشین ها رومیکشم و میگم ، هی، احتیاط شرط عقله، هفته ی پیش به ستاره گفتم میخوام بمیرم ، ترجمه کرد عدم تعلق و درک نشدن. بیراه نمیگه ها ، احتمالا اگه یه جایی این اتفاق درست و حسابی میشد ، حتما اینطوری نمیشد. شیشه ی امیدم رو با توپ هفت سنگ زدم توش،شکست.با ف حرف میزدم ، دلم برای رقیق بودن اون روزهام سوخت ، یاد رفتار های مریضگونه ای که باهام داشتن افتادم و یک لحظه یادم افتاد که جنگیدم که مثل امثال شما تافته های جدا بافته نباشم ، حالم از خودم بهم خورد ، پیام دادم تو مسئول مراقب از خودتی نه هیچ کس دیگه تا خونه ی اخر برای ادم ها ندو ، پایان پیام. همونو سیگار رو روشن کردم، دیدم که چه ادم بیچاره ای بودم، احتمالا برای قماش ادم های هلاک کن ، خنده دار. درست مثل وقتی که دوتا ادم رو میذاشتن توی قفس که برای زنده موندن تلاش کنن و قماش پادشاهان انگور به دهان میریختند و میخندیدند، وحتما فکر میکردند که ما چقدر فرق داریم ، چه شاعرانه گاها چه یونیک ، از بوی کثافتی که خورد زیر دماغ ام از اون نقش کشیدم بیرون ، جای من پیش قماش شاعر مسلک ها، تارک دنیاها، سختی دیده های ادایی نیست ، هنوز اونقدر کثافت نشدم، حداقل نه مثل شما.
ه دو چشم بهم پیام داد، گفتم یادم نمیاد ، لاست شدم، من همینطوری توی دنیا لاست شدم عزیزم، میخوای یادم باشه بعد از چندمی ، چه گهی خوردم و چه جمله ای گفتم؟ من همین الان همنمیدونم دارمچه گهی میخورم،پشتش سوال میکنه یعنی اینقدر از …. با آدم جدید میترسی؟ بستگی داره داری با من الان حرف میزنی یا من الان.نگفتم نوشتم که اره میترسم ، من اونی ام که هی از صخره ها پریده پایین ، الان دیگه نمیره بالای صخره ، الان میگه ببین پریدن وقتی زیرش معلوم نیست کسشره، میگه میفهمم ، به هرحال احتمال داره اون زیر فکر کنی میگیرنت اما نگیرنت هم ، میگم اره احتمال بگایی رو اما میتونم کم کنم، مینویسه منطقیه
نمیفهمه اگه میفهمید با همین حسش وایمیساد بغلم میکرد و نمیذاشت که با سرعت فرار کنم. دلم میخواد که از صخره بپرم اما از صخره ی خودم و یکبار برای همیشه یه پریدنی داشته باشم که منجر بشه به رفتن، همیشه رفتن.راستش نمیترسم از صخره ی تو بپرم ،اما نمیخوام بشم قماش ادم های کثافت و این خونه ی اخر رو اگه برم از نردبون منچ بالا میرم تاس ام جفت شیش میاره و اونوقت به خودم میام که دارم انگور میخورم ، میخندم ، چیزی که من نیست برای همینه از این میترسم .اخرین باری که گاردم رو اوردم پایین خودم مردم ، یه توپ تنیسم پرت شد توی صورتم.تو اما اقای استراتژیستی بازی بلدی، دکستر میگفت این ادما بازی خودشونو بلدن توی بازی خودشون کارایی که میکنن درسته اون کسی مقصر میشه که اینو دیده و بازی کنه، اما من پی مقصر نیستم، پی اینم که تو که گشتی منو پیدا کردی و استراتژی این بازی سخت و هولناک رو بلد باشی و از صخره ی خودت پرتم نکنی چون پرت کردنم منتهی به کثافت شدنم میشم.
هوا بدجوری مه شده، اینقدر بیل زدم که دستام دیگه جون ندارن ، اون روز با همون کوله ی سنگینم رفتم پیش سین ، رسیدم خون از دستام شره میکرد با زیر تیشرتم پاک کردم ، شراب بیشتری خوردم و خوب تا جایی که از دستم بر اومد زدم اش! وسط هاش یادم افتاد که خوب بی انصافیه ، این حجم از خشونت همه اش برای این بچه نیست، دونه دونه بیوفتم تو شهر ، بکشمشون بیرون و تا میتونم کتک اشون بزنم، یهوو یه صدایی توی سرم گفت ، زن ، وقتی نمیفهمن ، تو بزنی هم نمیفهمن، سین رو نزدم که بفهمه ، زدم که حرف امو زده باشم، زدم به خاطره خودم ، که دفعه بعدی نخوام برم بگردم تو شهر تن لششون رو پیدا کنم و بزنم ، البته مثلا فلانی لیاقت این کار رو هم نداره ، زندگیه کثافت خودش ، یه طور کتک خوردن دائم شده حتی اگه نخواد باور کنه، تیکه پاره های سین رو ریختم تو گدال ، گدال برازنده ای براش میشه، برای این که تنها نمونه ، توپ تنیسش رو هم پرت میکنم اون تو، به فکر تنهایی توی گور اینام باید باشم ،خنده ام میگیره، این روزا فقط میخندم، به همه چیز ، به همه کس، به هیچ چیز و هیچ کس، آفتاب شده باید پاشم برم، شاشیدم روی قبر همتون