دست خودم را کشیدم بیرون، به توصیه ی نفری، دوستی یا هر عنوانی که شما دوست دارید از درخت الو بالا رفتم، نشستم و حرف های دکتر نون رو با خودم مرور کردم، تو کلا ادم خوشحالی نیستی، تو گاها افسرده تری یا همچون چیزی و خوب کرکتر قوی ای داری، از لغت کرکتر استفاده کرد دقیقا، و این قسمت داستان رو اما درست گفت. تمام دو ساعتی که توی مطب دکتر نون وقت گذرانده بودم همراه با استرس و اضطراب و نگاه کردن بود، زن و شوهری که با عینک افتابی خوابیده بودند، پسر کناری که ناخن هایش را میجوید و دختر بچه ای که نقاشی میکشید تا دکتر نگاه کند یک خانه ی زرد با چهار خط و خورشید. از بین ادم ها بدون حساب کردن منشی قلدر ، دختر بچه را انتخاب کردم و از منفعل بودن درامدم، از من فرار کرد من نشستم، بعد شروع کرد به انگلیسی حرف زدن و ارتباط برقرار کردن ، بازی با بچه ها بیشتر از ان چه که فکر میکنید سخت و زمان بر است . دکتر نون به من اطمینان داد که مسئله خاصی نیست و من خیلی خسته ام. روز بعد نسخه را نگاه کردم به منشی قلدر گفتم که داروها نیاز به جایگزین دارند.منشی دکتر نون قلدر است ، بی ادب است ، میخواهد تو را ادب کند و به زور قاشق شربت تلخ را به ته حلقت بریزد من اما هول نمیشوم جواب میدم و او مانند هر قلدر دیگری عصبانی میشود. دکتر نون هم قلدر است اگر قلدر نبود ، منشی قلدر را انتخاب نمیکرد. نسخه را برای زیر بشقابی استفاده میکنم . به خانم بینی عملی اعتراض میکنم که از اعتمادم سو استفاده کرده و دکتر نون را معرفی کرده ، بینی عملی اما یاداور میشود که به جای او ، به یاد بیاورم که چه کسان دیگری قلدر بوده اند و چه کسانی از اعتماد من سو استفاده کرده اند که دکتر نون باعث فراخوانی خشم و اندوه من شده است ، من اما جواب ندادم. البته که جواب را میدانم.از بالای درخت الو همه چیز سبز است، شالیزار ها سبز اند، گاو ها سبزند، اردک ها سبز اند .