صفحه ی پنج
صفحه ی پنج

صفحه ی پنج

دیوار قرمز


نمودارهای سینوسی و کوسینوسی، داشتم نوار قلب اش رو نگاه میکردم و توضیح میدادم که اوکیه مشکلی نیست، دکتر جاکش ام نظرش این بود که توی من تغییر حالت نمیبینه ، میگفت تو ناراحتی یا ناراحت تر. تراپیست ام رو کنسل کردم.

بالاخره یه خونه با کلی پنجره دارم. نمیدونم چرا شبیه گزارش دارم مینویسم، چرا اینجا مینویسم؟ چون یادم میره، این یاد رفتنه خوبی داره بدی داره، حفظ بقاست، خوبیش اینه الان که رفته ، اتفاقات یادم نمیاد اونجور که باید ، یا درد حرف هارو حس نمیکنم اونجوری.بدیش؟! یه وقتایی نشستی گوشه ی یه کارگاه سرامیک سازی و ظرف میسازی یا گوشه ی یه کارگاه چوب و داری یه سر میتراشی، یا نه دوستت برات کوکی پخته میاره بذاره تپی دستت ، یهوو اشک ازت جاری میشه، یا وقتی خورده چوب ها رو داری میتراشی، به خودت میای میبینی چقدر خشم ولی خب ، خیلی هم نمیفهمیشون، احتمالا الانم شما نمیفهمیدش، این سری که اقای قرمز بهم گفت دوستم داره، حس کردم خالی ام، صدای باد توی مغزم میپیچید ، قلبم گنجشک نمیزد …

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد