تمام باران ها ی شهر را
خیس بودم از دور ،من
من سالخورده ترین زن شهرم
جاان من
زمان میافتد از ساعت
ساعت از زمین
گل از پیرهن
جاان من
پشت این پنجره که می ایستی
زیر این باران
می افتد
چراغ از شهر
شهر
از ادم
جاان من
تصویر از منظره می افتد
پنجره از چشم
گل از پیرهن
بیا بیا بخواب
باید برایت من لالایی
بخوانم
من ذکر تمام
لالا یی های این شهر را از برم
بخواب
تا بیفتد
شهر از چراغ
چراغ از
ادم