صفحه ی پنج
صفحه ی پنج

صفحه ی پنج

دیشب سیل روستا را گرفته بود


لال شدم. صدا ندارم. بیان ندارم. کلمه ندارم.

این سوگ این بار به خاطر شخص شخیص خودم است.

اشک روی اشک، چه فایده؟

چه فایده که بعد این که چیزی از اهمیت بیوفتند بتوان کاری کرد؟

نوش داروی بعد مرگ سهراب، به کار که آمده.

فکر میکنم مثل کودکی نوپا باید کلمات را از اول یاد بگیرم.

چگونگی دنیا را، چگونگی ادمیزاد را،راه های ارتباط با اژن موجود عجیب و غریب، انسان، کاش هنوز میشد روی دیوار غارها شکل کشید.

پذیرفتن باختن خود، هولناک است.