صفحه ی پنج
صفحه ی پنج

صفحه ی پنج

دو

میدونی بذار برات یه چیزه جالب تعریف کنم

من زر زیاد میزنم، اره میدونم اینجوری که میگم اصلا به مذاقت خوش نمیاد ، من باید پاشم برم و باز نشستم زر میزنم، مثه سگ ترسیدم

عین این شر و ورایی که به بقیه تحویل میدم و دارم قاشق قاشق میریزم ته حلقم مثه شربتای کوفتی بچگیاست زبونم رو هی میکشم رو سقف دهنم  تا طعمش بره، میدونی میترسم برم  در و باز کنم همه به پای شلم بخندن ، واسه همین زر میزنم ، زر زدن راحت تره، لازم نیست پاشی بری بیرون پای چلاقت و ببینن،من همه ی این حرفارو روزی سه بار هر چهار ساعت میریزم تو دهنم و با اب میدم پایین بشوره ببره

من مثه سگ میترسم که همه به زخمای روی صورتم بخندن

سخت نیست، درد داره، واسه همین الان کز کردم اینجا

میخوام تا اخر عمر زر به خورد خودم بدم، تهش اینه که میدونم کی زر زده میرم جرش میدم، میدونی من حتا اونقدر نمیتونم روی پای فلجم وایسم که پاشم ببینم داره چی میشه، نمیتونم پاشم برم بدوم بگیرمت بگم د چی شد لامصب، بخوامم اونجا حتی زرم نمیتونم بزنم

واسه همین  روزی سه بار هر چهار ساعت برای سی و سومین بار همه ی این حرفارو میریزم تو اب میدم بشوره ببره پایین


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد