صفحه ی پنج
صفحه ی پنج

صفحه ی پنج

نه ونیم



نصف شب سعید و سیا دورم کردن

دور تختم یه ریز راه میرن

سعید با ماشین قرمزش قام قام زیر لبی حرف میزنه

سیا موشش و میده دستم

زل میزنه تو چشام

میگم چیکار کنم

سعید قام قام میاد جلو :برو

موش لعنتی تو دستم تقلا میکنه

سیا  باز سیمام قاطی کرده 

اینوقت شب چی از جونم میخواین

اومدیم ببریمت

من فعلا جایی نمیام

موش لعنتی رو پرت میکنم رو زمین

سیا میدوه دنبالش

پاش گیر  میکنه رو لباسای کفه زمین و لیوان اب میوفته روش

ده بسه لامصبا چتونه، گند زدین به زندگیم

تو یه روز که باید بیای

که یهو میبینم مستطیل میکشه کف اتاقم

با هر سه تاتونم الان وقتش نیست

مستطیل میکشه رو زمین

میگه تو این چل رو دووم نمیاری

راس میگه تو نمیتونی قام قام

نگا میکنم به سیا

سقف اتاق شروع میکنه رو سرم ریختن

داد میزنم د برید دیگه

خاک از رو موهام میریزه کف زمین

همه اشون رفتن

صدای قام قام ماشین سعید از دور میاد

قام قام قام


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد