صفحه ی پنج
صفحه ی پنج

صفحه ی پنج

چهار ده


چش وا کردم دیدم رفتی

چاقو رو زمینه

با یه گوشه از ملافه 

کمرم رو بسته بودی

 باید پاشم بزنم بیرون

 پالتو مو تنم میکنم

و دستگیره رو میچرخونم

ازین کوچه ی پشتی 

دو سه قدم برم


در بار و باز میکنم

امروز وقتیهزکه میشه 

به مدت یک ساعت

هرطور بخوام 

صندلیارو بچینم

یه پیرمد ته کافه سرش رو میزه 

دوتا گنجشکم جیک جیک

یه صندلی میارم

میشینم دم بار

 دستم و میکوبم  روی زنگ


ویسکی!

 شات و میزاری جلوم

الان یادم نیست چندمیشه

شاتم هنوز رو به بالاست

میگم

هی

میدونی یه وقتی میشه

دیگه دلت واسه تهرانسر تنگ نمیشه

تهران خیلی تخمی مثه کس شرایی 

که همه باهاش کتاب چاپ کردن

از سرم در رفته،سر رفته

 یا دیگه سرعت گیرا 

فقط سرعت گیرن!


ویسکی!


تو تنها کسی میتونستی باشی که میتونست پشت این بار باشه

بقیه که میان و میرن

جا اون چاقوی تخمی میسوزه

اره

میگم واست

یهو انگار یه تیکه فیلم و با قبچی بچینی و 

با چسب نواری بزنی سرجاش

حتما کردی دیگه!


ما خیلی چیزا رو بهم چسبوندیم

تا رسیدیم اینجا

بیا یه سیگار باهام بکش

شب درازتر از این حرفاست


بیا بریم خونه ی من

کلی فیلم میلیمتری

با کلی حلقه ی عکس هست

بریم بچینیم 

بچسبونیم بهم


ویسکی!

ههه هه

میدونی تف به همشون!

ها هاا ها

اره بابا 

همینه

ویسکی!

ویسکی!

ویسکی!

 

میتونی منو دو سه قدم ببری!؟

دمه اون در!؟



https://youtu.be/dPZQ7ZLy3MI

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد