صفحه ی پنج
صفحه ی پنج

صفحه ی پنج

پانزده

پیچ ولوم ادما رو بستم

اسم ها و تاریخا یادم میره 


مهم اینه که تو توی این همه مه

توی این خراب شده

بعد از اون مسافت طولانیه

ادم کش ،که کش میاد

برام از دور و نزدیک میگی


میبینم

که برام دارچین میندازی توی چایی



اره همین که هستی  مهمه

همین که برام دستبند میبندی

همین که برام از سال های دور و نزدیک تعریف میکنی

من معلوم نیست تو کدوم هپروت زندگی میکنم 


واسه من مهم اینه که

از توی اون همه مه پیدام میکنی

از یه شهر دیگه میکوبی میای

تو خراب شده ی من

و برام تعریف میکنی


من حواسم  

تو هواست

که غمه 




 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد