صفحه ی پنج
صفحه ی پنج

صفحه ی پنج

•••

چراغ ها خاموش بود

و هیچکس چیزی نمیدید.


نه  اصلا ،من !؟ باخودم صحبت نمیکنم

مگه شما

نمیشنوید!؟

لطفا داروهای

شیزوفرنی،وسواس فکری اجباری

را به نافم نبندید

خواهش میکنم

چند لحظه 

پچ پچ!؟

لطفا ،لطفا

جنسیتم را به سوال نبرید

فلوکساتین!؟تریفن!؟

خواهش میکنم


همین چند لحظه پیش برایش

شعر میخواندم

لطفا

بگذارید برایتان بخوانم

چند لحظه صبر کنید

همین جاست

چشمانت ده ببر زخمی

روی  

نیزار ها

میدوید

و من نی به نی

میدویدمت


میبینید!؟

چراغ ها خامو ش بودند 

هیچکس هیچ چیز نمیفهمید


جز من

ده ببر زخمی  

میدویدند 

زیر پوستم

در تاریکی