صفحه ی پنج
صفحه ی پنج

صفحه ی پنج

نامه ی شماره سه


این سومین نامه است  که دارم برات مینویسم و الان دارم از دلشوره به دیوار چنگ میزنم و انگار که دارن توی دلم رخت میشورن

نمیدونم چرا اینقدر چنگ میزنن تا الان تمیز نشده،بدی نوشته ها اینه که تو الان  احتمالش هست نفهمیده باشی که وقتی من داشتم میگفتم 

چرا تمیز نمیشه داشتم میخندیدم،من که همیشه ی خدا لا به لای استعاره ها گمم لا به لای کلمه ها که فقط خودم بدونم چی نوشتم دارم 

اینقدر صریح مینویسم  اگه تمام ادمای دنیای بیان بشینن به من توجه کنن بازم کافی نیست کافی نیستن،اما تو هر لحظه ای که باشی جای تمام ادم ها ،جای تمام لحظه هایی که حضور نداری رو پر میکنی  و این 

توی دایره ی لغات من میشه کافی حالا هی برو فرهنگ معین و دهخدا 

باز کن براش،کافی یعنی تمام حواست با منه .اینا رو من دارم میگم

من که اگه بهم بگی شامپو نمیگم بوی اکالیپتوس توی موهات

به من بگی شامپو میگم کف ،خون،شکنجه،هفت تیر،اعدام 

میبینی!؟ حالا هی دارن توی دلم چنگ میزنن یه مشت زن با موهای بلند ،جوون و پیر چنگ میزنن و من منتظر نشستم تا از دکتر برگردی

من الان توی اون حالم که اگه در خونه رو قفل نکنم پا برهنه تمام شهر و دویدم تا برسم بهت  ،کاش حداقل تمیز بشورن حالا که اینقدر دارن چنگ میزنن ،حالا که  قرار شده قرار از من بیشتر بره و من بی قرار تر در خونه رو باز میکنم و پا برهنه تا تو میدوم و اخر این نامه رو

باز میذارم و تو باید بدونی که من چقدر ها دوستت دارم