صفحه ی پنج
صفحه ی پنج

صفحه ی پنج


ژان می گوید ، خاطره بنویس، روزانه بنویس ، با جزییات بنویس ، این که جعبه توتونت چه شکلی دارد، تا بعدا برگردی نگاه کنی که چطور می دیدی،بیراه نمیگوید ، نگاه میکنم میبینم حرامزاده ها بیشتر از نوعی دیگر از ادمیان جوری رفتار میکند که تو مقصری ، که تو کم بودی، گیرم که اشارات نظری هم گاهی که میل شان کشید بکنند به تو و قربان صدقه ای رفته باشند از نوع وای چه بامزه که نگفته باشند وای چه زیبا، چه قشنگ، این قشر در به در ِ چیز فهم ، این رو صرفا میگویم که بد و بیراه گفته باشم ،خوب حالا که خاطره میخوانم میبینم من هم فقط همین حرامزاده های لعنتی و الگوی مزخرفشان را بلد بودند، حالا وقت ان نیست که من هم مانند وبلاگ نویس های روز چندشنبه با ما بالای منبر برم و بگویم تغییر الگوها، کتاب کنم ، خودم را از نام دیگران اویزان کنم، چاپ کنم که بشم فلان کس که اتفاقا خودش با شما در فلان کافه لاس میزده است و بنده با چشمان خود دیدم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد