صفحه ی پنج
صفحه ی پنج

صفحه ی پنج

زندگی توی لحظه چیز خوبیه، مطلقا قرار نیست متن انرژی مثبت بخونید،زندگی توی لحظه یعنی موبایلت رو یادت بره، موزیکی که داره پخش میشه رو کامل گوش کنی ، ذهنت شروع نکنه همه چیز و همه کس رو براش الگوریتم بکشه ، شاید بگید این که چیز عجیبی نیست، اما خوب این چیز عجیبی نیست، این نرمال شما رو من ندارم، قطعا هم تاکییدی بر عجیب و غریب بودن و کریپ بودن و ردیو هد بودنم هم نیست،ادما خودشونو بین لاین های سفید پیدا میکنند، اونجایی که انگار کره زمین برای چند دقیقه برای اونا وایمیسته تا خودشون بچرخن،حتی کوتاه ، حتی برای یکساعت و یک ساعت و نیم، حتی با تکرار یک ساعت و یک ساعت و نیم

ایا ذهن من مریضه؟ ایا من درک نشدم؟ ایا من شنیده نشدم؟ ایا من دوست داشته نشدم؟ایا به من نگاه از بالا به پایین شده؟ ایا به حقوق من تجاوز شده؟ ایا به من بی احترامی شده؟ ایا به احساساتم اعتبار داده نشده؟ ایا اشتباه اعتماد کردم؟ ایا ادم اشتباه انتخاب کردم؟ ایا حماقت کردم؟ ایا بیش از اندازه مرز ها رو باز کردم؟ ایا بدون شناخت اقدام کردم؟ ایا از حق خودم دفاع نکردم؟ ایا از خودم مراقب نکردم؟ ایا خودم رو دوست نداشتم؟ ایا خواستم همه جا مورد قبول باشم؟ ایا خواستم ادم خوبی طبق تعریف ها باشم؟ ایا به ادم ها اجازه دادم مرز من رو بشکنن؟ ایا ابله بودم؟ ایا چشم هامو باز نمیکردم؟ تمامی گزینه ها صحیح است، نه دیگری مرا دیده ، فهمیده ، شنیده و نه حتی تلاشی برای اسیب نزدن کرده و نه من تلاشی برای فهمیدن ، دیدن ، درک کردن و انتخاب کردن، الان مهم نیست؟ چرا هست. زمین میچرخه، نهایتا بین لاین های سفید این چیزها رو میفهمم و نهایتا چیزی که دیده میشه ، منم ، فارغ از تمام گزینه ها.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد