صفحه ی پنج
صفحه ی پنج

صفحه ی پنج

رول مرغ با سس نمیدانم چی یا میتوانم عکسش را برایتان ارسال کنم

یک چیزی یک جایی به ذهنم سپردم که بعد بیایم اینجا برایتان بنویسم، منتها یادم نیست، پس طبق معمول هرچه به ذهنم میرسد میگویم اگر عالیجنابان ناراحت نشوند،که به تخم های نداشته ام هم نیست،سوار تاکسی شدم، همان اسنپ شما که گزینه ی من عجله دارم اضافه کرده و عجله هم نداشته باشی باید عجله کنی که پول بیشتری بدهی ، در این زمینه باید بگویم که تاکسی های بالاشهری برای شمال نشینان با مرکز شهری ها فرق دارد، مثل ما بقی چیز ها، مثل اب انبار که هتل بوتیک شده و یک وعده غذایش ٢٧٠ و برای جیب مبارک بالا نشینان ذره ای نگرانی ایجاد نمیکند اما برای من چرا، یا حتی برای شما شاید، یک تاکسی ساده مرا برد به سیستم مزخرف اسنپ، به بوتیک هتل حنا و حالا برگردم به ما بقی ماجرا، که چون فاصله افتاد بین نوشتن این متن فراموش کرده ام و حالا بعد صحبت با بینی عملی به جاهای دیگری مثل امنیت و مراقب خود بودن کشیده رها میکنم و بعدا ادامه میدهم مثل سریال های مزخرف تلویزیون، مثل چندشنبه های خوب شما، مثل ادامه ی مزخرفات شما، مثل داستان کردن ادم ها برای رونق وبلاگ شما، و بله شما، من مثل شما اتقدر به رتبه ی ارشد گه بودن نرسیدم.

فعلا با اجازه رفع زحمت میکنم تا ادامه بدهم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد